دیروز از جلوی کبابی رد میشدم که دلم گفت :برو کباب بخور. هنوز حرفه دلم تموم نشده بود که جیبم گفت:گوه نخور! و همون لحظه ندایی از سمته شلوارم بلند شد که گفت:بیااااااااا اینو بخور تو این گِرونی!! سره ی کباب کُله اعضای بدنم با هم حرف زدن!!!
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت